مالک وبلاگ عقیده داشت که بهتره یه کم وبلاگ رو گسترده تر کنیم.موضوعات رو بیشتر کردیم و این پست هم در همون راستا هست.امید است که مقبول افتد...
من از آن روز که دربند توام آزادم | پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم | |
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند | در من از بس که به دیدار عزیزت شادم | |
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت | تا بیایند عزیزان به مبارک بادم |
شعر کامل در ادامه ی مطلب.
شاعر: سعدی
قالب: غزل
(منبع)
من از آن روز که دربند توام آزادم | پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم | |
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند | در من از بس که به دیدار عزیزت شادم | |
خرم آن روز که جان میرود اندر طلبت | تا بیایند عزیزان به مبارک بادم | |
من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس | پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم | |
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ | یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم | |
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی | دل نبستم به وفای کس و در نگشادم | |
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست | گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم | |
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی | وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم | |
دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک | حاصل آنست که چون طبل تهی پربادم | |
مینماید که جفای فلک از دامن من | دست کوته نکند تا نکند بنیادم | |
ظاهر آنست که با سابقه حکم ازل | جهد سودی نکند تن به قضا دردادم | |
ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم | داوری نیست که از وی بستاند دادم | |
دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت | وقت آنست که پرسی خبر از بغدادم | |
هیچ شک نیست که فریاد من آن جا برسد | عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم | |
سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح | نتوان مرد به سختی که من این جا زادم |
خیلی ممنون امیر جان.با کلیک روی این آدرس میتونید اطلاعات جالبی در مورد این شعر پیدا کنید:
http://ganjoor.net/saadi/divan/ghazals/sh371/